شکار او به قلم حدیث افشارمهر
پارت شصت و هشتم
زمان ارسال : ۷۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
وای انگار هانتر باروت بود و فرید کبریتی زیر او کشید. جوری آتش گرفت که با جفت دست هایش یقه ی فرید را محکم گرفت و کشید و روی زمین انداخت. خم شد و اولین مشت را محکم توی پوزش کوبید.
سارا با چشم هایی گرد شده سمتم جیغی کشید:
-یه کاری کن الیس ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
حنانه
10بیچاره الیسا بین این کثا فتا گیر افتاده از یه طرف ارن ازون طرفم دوستای مزخرفش درکل خیلی رمان جذابیه